کد مطلب:94808 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

حکمت 074












[صفحه 759]

خبر ضرار ابن ضمره ضبابی- كه از یاران علی (ع) بود- نزد معاویه آمد. معاویه از او پرسید:- حال علی چگونه است؟ ضبابی پاسخ داد:- به خدا سوگند، شبانگاهی، كه حجات تیره شب، آسمان و زمین را پوشانده بود، بچشم خویش او را دیدم كه در محراب عبادتش ایستاده بود، و محاسن خویش بدست داشت و با پریشانی، آنها را تاب میداد و همچون دردمندی كه بر خاكستر سوزان، نشسته باشد، و یا بسان شخص مار گزیده ای كه پیوسته بخود بپیچد، میگریست و خطاب بدنیا می گفت: یا دنیا، هیهات! غری غیری ای دنیا... دنیا از من بگذر. آیا تو متعرض من میشوی؟ آیا مشتاق و آرزومند منی؟ مباد آن دمی كه به من نزدیك شوی، و چه پندار خامی است خواهش تو از من! دیگری را بفریب كه مرا به تو احتیاج و نیازی نیست. تو ای عروس گناه، سه بار طلاقت گفتم و هرگز مرا رغبت وصال تو نیست. زندگی در تو كوتاه، و بها و ارزشت بی مقدار، و آرزویت ناچیز و پست و خوار است. آه از كمی توشه و درازی راه و عظمت هلاكت و گناه!


صفحه 759.